![]() |
یک شنبه 26 آذر 1391 |
شعري كه خاسته پس از آخرين سفرش به مشهدالرضا يك ماهي مانده به سفر ابديش با چشمي اشكبار برايم خواند:
از درگهش نرانده غريبي غريب را
آقا بگير دست من بي نصيب را
امشب كنار روضه تو سر كنم به اشك
تا سركشم تنفس صبح قريب را
از ما ارادتي و زخوبان عنايتي
سودا چنين خوش است محب و حبيب را
تا اينكه از بهشت حضورت نرانيم
خواندم هزار مرتبه امن يجيب را
گاهي زخود براني و گاهي بخوانيم
ديدم زموج عشق فراز و نشيب را
تا دلخوش حريم تو باشم در اين جهان
هرگز نخواستم ز جنان بوي سيب را...
خدايش رحمت كناد.
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : ف.فرح بخش
![]() |